لبهای تشنه....
قُلْ یَعِبَادِى الَّذِینَ أَسرَفُوا عَلى أَنفُسِهِمْ لا تَقْنَطوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ.....
دوستــی دارم که با من است حتی از رگ گردن هم نزدیک تر ولی من از آن غـــــــــــــــــافلم!!!!!

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان رهروان و آدرس rahro.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار مطالب

کل مطالب : 311
کل نظرات : 53

آمار کاربران

افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 0

کاربران آنلاین


آمار بازدید

بازدید امروز : 8
باردید دیروز : 5
بازدید هفته : 296
بازدید ماه : 429
بازدید سال : 4145
بازدید کلی : 46637
لبهای تشنه....
چند تا ترکش خورده بود و خیلی ازش خون رفته بود. انگار زمزمه می کرد. سرم را گرفتم جلو دهانش ببینم چه می گوید، با تقلا دست کرد قمقمه اش را درآورد، گفت: بده به راننده بولدوزر، حتما تشنه س.
درست می گفت، از سر شب آب نداشتیم بچه ها بخورند، شعبان قمقمه را از دستم گرفت و یک جرعه بالا کشید، بقیه ش را دادم به احمد.
برگشتم دیدم تکان میخورد، انگار بخواهد کاری کند، دولا شدم تو صورتش، دیدم دستش را برد سمت سینه اش و گفت: یااباعبدالله الحسین، با لبهای تشنه...

شبهای قدر کربلای 5، ص68


تعداد بازدید از این مطلب: 566
موضوعات مرتبط: شهید , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:









عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود