رفتیم برای بقیع (داستان دستگیری یک برادر دانشجو)
قُلْ یَعِبَادِى الَّذِینَ أَسرَفُوا عَلى أَنفُسِهِمْ لا تَقْنَطوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ.....
دوستــی دارم که با من است حتی از رگ گردن هم نزدیک تر ولی من از آن غـــــــــــــــــافلم!!!!!

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان رهروان و آدرس rahro.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار مطالب

کل مطالب : 311
کل نظرات : 53

آمار کاربران

افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 0

کاربران آنلاین


آمار بازدید

بازدید امروز : 3
باردید دیروز : 5
بازدید هفته : 291
بازدید ماه : 424
بازدید سال : 4140
بازدید کلی : 46632
رفتیم برای بقیع (داستان دستگیری یک برادر دانشجو)



سید روحانی کاروان قبور بی نشان ائمه بقیع و بقیه بزرگان و افراد بقیع را برای مان معرفی کرد البته ماموران بقیع هم که ممانعت می کردند ونمی خواستند ما تجمع داشته باشیم وبقیه مسلمین هم دور ما جمع شوند،دستور حرکت می داد رفتیم تا انتهای بقیع تا حدود قبر شیخ عمری رهبر شیعیان عربستان
در برگشت دم در روبروی ائمه استاده بودم داشتم زیارت نامه می خواندم یکدفعه مامور که بشکل علمای ظاله وهابیت بود آمد زیارت نامه بغل دستیم رو ازش گرفت می گفت: شرک ،حرام من سریع کتاب گذاشتم تو جیبم ولی دیگه دیده بود به من رسید با اخم گفت حاجی کتاب ،بهش گقتم نمیدم گذاشتم تو جیبم دوباره گفت کتاب نمی خواستم بدم یک شرطه ای (مامور پلیس) همراهش بود دستش رو گذاشت رو دوشم گفتم نمی دم طرفم دیگه کفری شده بود کتاب بده حرام یه چندتا از بچه های دانشجوی کاروان همراهم بودند گفتند حاجی بده ولش کن نمی ارزه درگیر بشیم بحرف بچه ها کتاب رو دادم برگشتم یه نگاه معنا دار به قبور ائمه بقیع کردم
چند لحظه بیشتر نگذشته بود که دیدم یک منحرف وهابی بهمراه یک شرطه دست یک جوان گرفتند دارند از بقیع می برند بیرون یک چند نفر هم دور آنها بودند جمعیت یک دفعه متوجه آنها شد رفتم ببینم چی شده رسیدم بهشون یک جوان ایرانی بود ناراحت بود یکنفر هم که عرب بود با اون عالم ظاله صحبت میکرد که عفو کن و ولش کن بره خواهش میکرد جمعیت ورودی به بقیع زیاد شد تا تجمع شد داد و بیداد کردیم ولش کنید گفتیم شلوغ کنیم شاید آزاد بشه، دو سه نفر که نزدیکش بودند دستش گرفتند که آزادش کنند ولی نشد مامور پلیس باطوم رو درآورد که افراد بزنه دو ، سه نفر پلیس دیگه هم یکدفعه آمدند که اون جوان رو ببرند صحنه خیلی بدی بود بزور دستاشو گرفته بودند داشتند می بردنش به سمت هیئته زیر بقیع دیگه مردم همه جمع شده بودند داشتند تماشا می کردند نمیدونستم باید چکار کنم با چند نفر از دوستان دانشجو رفتیم جلوی هیئت امر به معروف وهابی ها ، شرطه ها داشتند مردمی که تجمع کرده بودند را متفرق می کردند همه که متفرق شدند فقط چند نفر ماندیم به ما هم می گفتند برید نایستید ما هم فقط پشت کردیم به آنها اونا هم دیگه چیزی نگفتند از ایرانی هایی که اونجا بودند می پرسیدم برای چی بردنش کسی چیزی میدونه ؟ یکنفر گفت همراه من بود دیدم جوان پیش خودم گفتم شاید دانشجو باشه بهش گفتم دانشجویی گفت آره کاروان دانشجویی آمدیدم همین امروز رسیدم

با بچه ها که باهاش که صحبت می کردیم تازه فهمیدم دوست هم اتاقش بوده از بچه های دانشجویی یک کاروان دیگه بود فهمیدیم اون برادری که گرفتند سید بود تو یک هتل بودیم اصلا دیگه بیشتر ناراحت شدم گفتم چرا گرفتندش گفت وسط بقیع بودیم با یکی از این وهابی ها که داشت به امام حسن عسکری (ع) توهین می کرد بحث شد بعد یکی زد توسینه وهابی هلش داد بعد طرف با یک شرطه می گیرندش وبقیه قضیه رو هم که دیده بودم بهش گفتم ما با بچه ها اینجا می ایستیم شما برو به رئیس کاروان بگو اگر آزاد شد خوب ما منتظرشیم اگر نه خوب برو بگو ببین چکار می تونند انجام بدند یکی ساعتی اونجا بودیم خبری نشد دیدم مثل اینکه خبری نیست رفتیم هتل دوستش رو هتل دیدم گفتم گفتید به رئیس کاروان گفت بله عصرییک جلسه داشتیم از حراست بعثه رهبری هم اومدن برامون صحبت کردند اونها هم قضیه رو اتفاق افتاده بود تعریف کردند گفتند باید حداقل 20 روز بمونه تا دادگاهش بشه فهمیدم بدجوری گیر اوفتاده ازمون خواهش کردند که بحث نکنیم کاری بهشونم نداشته باشیم خلاصه با کلی صحبت رئیس .روحانی کاروان و مامور حراست بعثه همه تونستند راضی وتوجیح کنند که آروم باشند این جور که معلوم بود ما برمی گشتیم اما رفیقمون باید تو زندان میموند
فردا دوباره بعد نماز صبح رفتیم بقیع طرف همونجا بود همون حرفا رو میزد خودم شنیدم به امام حسن عسکری(ع) داشت تهمت میزد وتوهین می کرد

به امید آزادی هرچه سریعتر این عزیز و تمامی اسرای مظلوم کشور در تمامی سرزمین هایی که هستند

راستی امروز که این مطلب رو میگذارم روز ولادت امام سجا(ع) یکی از ائمه بقیع ایست

این عکس ها را هم خودم گرفتم یکی از قبور ائمه مظلوم ، یکی از اون ملعون وهابی

 
 
 
 


تعداد بازدید از این مطلب: 1022
موضوعات مرتبط: سیاسی , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:









عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود