بالای سر جنازه حسین بودم.مردی آمد.اورا شناختم.لباس سیاهی به تن داشت.اوهم گریه می کرد.به من گفت: می دانم جای مناسبی نیست، اما حال که بالای سر جنازه فرزندت نشسته ای، چه احساسی داری؟
یاد حرف حسین افتادم.همیشه می گفت: "مادر! اگر شهید شدم، فکر نکن خدا بر تو مصیبتی وارد کرده. پس آن مادری که چهار شهید می ده ومیگه اگر پسر دیگری داشتم، در راه اسلام کی دادم، مادر نیست؟"
گفتم: "چیزی ندارم بگم.اگر خدا این قربانی رااز من قبول کند، این پسر را داده ام.اگر بازهم پسر داشتم در راهش می دادم "
شهید حسین شعبانی