ته صف بودم. به من آب نرسید. بغل دستیم لیوان آب را داد دستم. گفت من زیاد تشنه ام نیست. نصفش را تو بخور. فرداش شوخی شوخی به بچّه ها گفتم از فلانی یاد بگیرید. دیروز نصف آب لیوانش را به من داد. یکی گفت لیوان ها همه اش نصفه بود!
تعداد بازدید از این مطلب: 623
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
دیروز تو محله ما یه شهید رو تشیع کردن خیلیا که میگفتن در شهادت خیلی وقت بسته شده کجا بودن کجا بودن که ببیند شهادت خیلی نزدیکه فقط اونایی که لیاقتشو دارن بهش میرسن
من خود فکز نمیکردم که یه روز خبر شهادت یکی از بچه محلمونو بشنوم برای ما نسل سومی ها شهادت یکم دور بود زمان جنگ ما نبودیم هیچ وقت احتمالشم نمیدادیم که یکی از همسن وسالامو شهید بشه
نمیدونم چی بگم شهادت واژه بزرگیه که بخوام راجب بهش حرف بزنم شاید خیلیاتون ندونید این شهید ایرانی نبود شهید ابولفضل حسینی یه بزرگ مرد از افغانستان هست اون با خانوادش خیلی ساله تو ایران زندگی میکنن ولی برای دفاع از حرم بی بی زینب کبری (س)لحظه ای درنگ نکرد سن وسالی نداشت فقط 18 سالش بود رفت تا دفا ع کنه از اعتقاداتش از دینش آخرشم پای اعتقادش شهید شد وسرش ازتنش جدا
اینجاست که میفهمیم ما همه مسلمانیم وپای اعتقادمون ایستاده ایم نژادمون کشورمون چیه ایرانی عراقی افغانی هیچ کدوم باعث نمیشه که ما وحدتتمون از بین بره هیچ فرقی نداره همه مسلمانیم
پیکر پاک این شهید غیرت مند دیروز در جوار امام زاده شعیب فیروزآباد به خاک سپرده شده
انقدر این شهید بزرگ است فقط میتونم بگم بچه محل شهادت مبارک

تعداد بازدید از این مطلب: 844
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
رهبر معظم انقلاب صبح امروز تحت عمل جراحی قرار گرفتند/ بحمدلله عمل با موفقیت به پایان رسید
حضرت آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی در آستانهی عزیمت به بیمارستان برای انجام عمل جراحی، در پاسخ به واحد مرکزی خبر گفتند: ... من یک عمل جراحی دارم و اکنون عازم بیمارستان هستم.
ایشان افزودند: البته جای نگرانی نیست.
این به معنای آن نیست که مردم دعا نکنند لیکن ان شاءالله جای نگرانی نیست و یک عمل خیلی معمولی و عادی است.
حضرت آیت الله خامنهای در پایان خاطرنشان کردند: ان شاءالله لطف خدای متعال شامل خواهد شد و کارها بخوبی پیش خواهد رفت.
لازم به ذکر است: رهبر معظم انقلاب اسلامی به دلیل عارضه پروستات صبح امروز (دوشنبه) در یکی از بیمارستانهای دولتی، تحت عمل جراحی قرار گرفتند که بحمدلله این عمل با موفقیت به پایان رسید.
![]()
تعداد بازدید از این مطلب: 605
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
گفت:که چی ؟ هی جانباز جانباز شهید شهید!
میخواستن نرن ! کسی مجبورشون نکرده بود که!
گفتم:چرا اتفاقا! مجبورشون میکرد!
گفت کی؟
گفتم :همونی که تو نداریش..!
گفت:من ندارم ؟! چی رو ؟
گفتم:غیرت!!
تعداد بازدید از این مطلب: 545
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
دلم هوای نیمه شب های بی نظیر حرم دارد.....
دوباره دلم گرفته یاد حرم افتاده
_____________________________
بی امتحان مرا به غلامی قبول کن
رسوا شود دل بی صاحبم اگر امتحان دهد
آن پرچمی که بر سر بام و لوای توست
راه نجات را به محبان نجات دهد
تعداد بازدید از این مطلب: 556
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
حضرت روح الله ا امام شهدا ينگونه بود ...
۱- عقد را در حرم حضرت عبدالعظیم خواندند و ماه مبارک یک عروسی ساده گرفتند. همان اول به خانم گفت: «هر کاری میخواهی بکن، فقط گناه نکن.»
تعداد بازدید از این مطلب: 529
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
*عمری نگاهت بهترین تصویر من بود
یادت شباهنگام دامن گیر من بود
وقتی که آزادانه می پریدیم
عاصی ترین احساس در زنجیر من بود
من خواب دیدم پرکشیدی و سحرگاه
تنها شدن در این قفس تعبیبر من بود
رفتی و چشم آیینه بعد از تو هر صبح
در حسرت لبخند دیرادیر من بود
در لحظه پرواز بالم در هوس سوخت*
توخوب بودی همسفر تقصیر من بود
تعداد بازدید از این مطلب: 544
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
خاطراتی از تفحص شهدا
در فکه کنار یکی از ارتفاعات تهدادی شهید پیدا شدند که یکی از آنها حالت جالبی داشت
او در حالی روی زمین افتاده بود که دو دبه پلاستیکی 20 لیتری آب در دستان استخوانی اش
بود . یکی از دبه ها ترکش خورده و سوراخ شده بود ولی دبه دیگر سالم و پر از آب بود
در دبه را که باز کردیم با وجود اینکه حدود 12 سال از شهادت این بسیجی می گذشت
آب آن دبه بسیار گوارا و خنک مانده بود
شادی روح شهدا صلوات
تعداد بازدید از این مطلب: 576
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
پیشونی بندها رو با وسواس زیر و رو می کرد …
پرسیدم : دنبال چی می گردی ؟
گفت : سربند یا زهرا !
گفتم : یکیش رو بردار ببند دیگه ، چه فرقی داره ؟
گفت : نه ! آخه من مادر ندارم …
تعداد بازدید از این مطلب: 545
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0