آن وقتها که هنوز عصر تکنولوژی نشده بود و مردم اصلا نمی دانستند مدرنیته چیست و از کجا آمده... تلویزیون خانه ها،دنیا را به دورنگ سیاه و سفید نشان می داد... در تلویزیون ۲-۳کانال بیشتر نبود و مردم یک هفته ای به انتظار بودند تا فلان سریال را به تماشا نشینند... ... اما الان در قرن ۲۱ هستیم...عصر ارتباطات! است... حالا در خانه ها وسیله ای ست که همچون بوقلمون مدام در حال تغییر رنگ است... آنچه در آن وسیله دیده می شود رنگ و وارنگ است...سوغات شهر فرنگ است... نامش را ماهواره می گویند...امروزه در اشکال مختلف وجود دارد و می شود گفت در اکثر خانه ها جایی برای خود خوش کرده... خیلی دوسش دارند...ماهواره دیگر دنیا را تیره و تار نشان نمی دهد...رنگارنگ است...از زرد و سبز گرفته تا قرمز و بنفش...آبی آسمانی هم دارد... ماهواره فاصله ها را نزدیک کرده...از اینجا،از همین ایران خودمان...آن سر دنیارا،آمریکا و کانادا را...آلمان و فرانسه را...و کلا جاهای خیلی خیلی دور را نشان می دهد و به داخل خانه هایمان آورده...مگر نشنیده ای که مهمان حبیب خداست؟!...مگر نشنیده ای که صله رحم چقدر ثواب دارد و مورد تاکید است... ماهواره ای ها هر روز به ما سر می زنند...آنها صله رحم را از ما بهتر فهمیده اند...چرا که آنها مدام در خانه ما هستند...اما ما چه کرده ایم؟!...چقدر اهل مراوده با اقوام و خویشان هستیم...چقدر به صله رحم اهمیت می دهیم؟...
بودن را در عفاف و حیای تو میتوان معنا کرد… صبر و شکیبایی را در ذات تو میتوان جستجو کرد… نینوا… شـام… کــوفــه… گویا جهان از صبـوری و استقامتت شرمسـار هست! ای اسوه صبر و شکیبایی! ……… …… … پی نوشت: کلّنا عبّاسُکِ یا زینب …الهی بالزینب الصبور عجل لولیک الفرج… به امید زیارت حرم مطهر حضرت زینب (سلام الله علیها)
غواص به فرماندهاش گفت:اگر رمز را اعلام کردی و تو آب نپریدم، من رو هول بده تو آب!
فرمانده گفت: اگه مطمئن نیستی میتونی برگردی. غواص جواب داد: نه، پای حرف امام ایستادم؛ فقط میترسم دلم گیر خواهر کوچولوم باشه؛ آخه تو یه حادثه اقوامم رو از دست دادم و الان هم خواهرم رو سپردم به همسایهها تا تو عملیات شرکت کنم… والفجر ۸، اروند رود وحشی، فرمانده تا داد زد یا زهرا (س)؛ غواص اولین نفری بود که تو آب پرید! و اولین نفری بود که به شهادت رسید!
مگر رئیسجمهور نگفتند بهترین ممیزی فیلم را وجدان مردم میدانند؟ اجازه بدهند مردم این مستند را ممیزی کنند. اجازه بدهند این مستند اکران شود تا در ممیزی وجدان مردم واقع شود نه اینکه ... جلوی اکران آن را بگیرند.
از ما شناسنامه خواستند آیا همیشه با مستندها این طور برخورد میکنند؟ ما با شناسنامه و گذرنامهمان آمدهایم تا بگوییم از این پس قرار است هر که نقد میشود با شناسنامه باشد.
*ما این دغدغه را داریم کسانی که وقتی به حکم خدا توهین می شود، سکوت می کنند، امروز در برابر مستندی که سوابق انقلابی شما را نشان میدهد شروع به عربده کشی کردهاند، فکر میکنیم اینها قصد دارند هالهای برای شما ایجاد کنند تا منتقدین شما را از شما جدا کنند. اتفاقاتی که دارد امروز رخ می دهد شباهت زیادی به سال 75 دارد. این روزنامههای زنجیرهای شباهت زیادی به روزنامههای زنجیره ای آن سالها دارد. اقای رئیسجمهور اینها کسانی هستند که شعار "عبور از روحانی" را سر خواهند داد.
* تخریب کنندگان ما شهامت این را نداشتند که از پشت پرده بیرون بیایند. ما این مستند را از خاطرات آقای هاشمی ساختهایم. اگر مدعی هستید این بخش از مستند دروغ است چرا با ما برخورد می کنید؟ شاید شهامت این را ندارید که بگویید شاید خاطرات آقای هاشمی دروغ است.
* چهار ماه از رونمایی از این مستند گذشت و اکران های زیادی صورت گرفت و ما به سراغ کار بعدی خود رفتیم. عدهای اولین روز بعد از آغاز فاز دوم هدفمندی یارانهها از طریق مصاحبه با یک منبع آگاه از نهاد ریاست جمهوری و سپس با مصاحبه تند مشاور فرهنگی رئیس جمهور که ادبیات امنیتی و واقعا شگفتانگیزی داشت، پروژه تخریب این مستند را آغاز کردند و به یکباره ما تیتر اول همه این روزنامه ها شدیم. مگر میشود چنین اتفاقی بدون اتاق فکر صورت گرفته باشد؟
قـــابـــل تـــامـــــــــــــــــــــــل اســـت: ترجمه قسمتی از سخنان نخست وزیر استرالیا خطاب به مسلمانان رادیکال کشور استرالیا :
برای چه کشور مسلمان خود را ترک کرده اید و خدای اسلام خود را آنجا رها کرده اید و به اینجا مهاجرت کرده اید؟
برای آزادی ؟ برای ... عدالت؟ برای زندگی بهتر ؟ برای عدالت اجتماعی و برابری در برابر قانون این کشور؟ برای امکانات آن در کار و آینده بهتر برای خود و فرزندانتان و برای آزادی آینده آنان؟
پس این ادعای ، برتری نژادی و دینی خود را کنار گذاشته و به چیزهایی که به دست آورده اید یعنی ما به شما داده ایم و هیچگاه نداشته اید احترام بگذارید در غیر اینصورت هر کجا میخواهید بروید.
محلی بود که بچه ها ساک شخصی خودشون رو تحویل می دادند و به جاش یه پلاک خوشگل می گرفتند. و بعد از اینکه می خواستند برن خونشون، می رفتند تعاون پلاک رو تحویل می دادند و وسایل شخصیشون رو تحویل می گرفتند.
می دونید حدود شش هزار ساک هنوز که هنوزه داخل تعاون مونده و این یعنی اینکه هیچ وقت هیچ پلاکی برنگشته تا وسایلش رو تحویل بدن؟
بالای سر جنازه حسین بودم.مردی آمد.اورا شناختم.لباس سیاهی به تن داشت.اوهم گریه می کرد.به من گفت: می دانم جای مناسبی نیست، اما حال که بالای سر جنازه فرزندت نشسته ای، چه احساسی داری؟ یاد حرف حسین افتادم.همیشه ... می گفت: "مادر! اگر شهید شدم، فکر نکن خدا بر تو مصیبتی وارد کرده. پس آن مادری که چهار شهید می ده ومیگه اگر پسر دیگری داشتم، در راه اسلام کی دادم، مادر نیست؟" گفتم: "چیزی ندارم بگم.اگر خدا این قربانی رااز من قبول کند، این پسر را داده ام.اگر بازهم پسر داشتم در راهش می دادم " شهید حسین شعبانی